كافه عشق

گاه بايد زياد فكر كردن را متوقف كنيد وجايي برويد كه قلبتان شما را مي برد

قاتل احساس..//


دادگاه شروع شد... دختر را به جايگاه بردند با نگاهاي مظلومش با صورت ظريفش با دستان لرزانش با هق هق هاي دخترانه اش....

متهم را اوردند پا هاي دخترك شل شد و بر زمين افتاد.. رنگ از رخ پريشانش باز پريد.. لب هايش ميلرزيد قاضي دستور داد بلند

كنندش و بر صندلي بنشوننش دختر خيره به صورت پسر بود. از جايش بلند شد سمت پسر دويد در مقابلش ايستاد نگاهش كرد

يك دل سير... رو به قاضي كرد و گفت !! بخشيدم ، زندگي ام را، جانم را،دليل بودنم را،دليل حال كنوني ام را ،سبب گريه هاي

شبانه ام را ، دست هاي لرزانم را، پا هاي بي جانم را ،اين دل بيرمق را...بخشيدم خاطراتم را..

و در حالي كه با حال پريشان دادگاه را ترك ميكرد باري ديگر برگشت به صورت پسر نگاه كرد و رو به دادگاه ارام گفت :بخشيدم قاتل

احساساتم را.. وقتي دادگاه تمام شد وقتي شاهدان، قاضي متهم در حال خروج از در دادگاه بودند دخترك را روي زمين با رگ پاره

پاره ديدند....بخشيده بود قاتل احساساتش را:)


[ بازدید : 146 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 22 مرداد 1395 ] [ 12:06 ] [ Aida ]

[ ]

نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]